ایا یک دختر زیبا کافیست؟

ساخت وبلاگ

حالا که ۳۷ سال دارم شاید دیگر موقع مناسبی برای پاسخ به این سوال باشد! 

یک خانم زیبا! مسئله اساسی اینست، و یک پسر یا یک مرد یک عمر به دنبال حل این مسئله! 

موضوع جديست، ظاهرش پر از شوخی های جورواجور و باطنش پر از عقده های خاک شده 

البته این مسئله کاملا در مورد یک دختر یا زن هم صادق است ولی به نسبت جنس با شمایلی بزک 

شده تر و متفاوت تر ،در هر صورت بحثم حالا همجنسان خودم و خوده خودم است و در مورد 

آنها را به متخصصین جنس ماده می سپارم که تنها خودشان میدانند چه اعجوبه های دوست 

داشتنی ای هستند، و صد البته حیله های نهفته شان را تنها همچو یک راز خود ميدانند.

به آغاز جوانی و حدود ۲۰ سالگی که میرسی هرچقدر یک دختر یا حتی یک زن زیباتر باشد 

دست و پايت را بیشتر گم میکنی و هزار رویا و هزار خیال که می آید و میرود تا تو ایمان بیاوری

که آن ماده آیا چه خلقت خارق العاده ایست و هر چه زیباتر دیگر توصیف ناپذیرتر، که گویا 

خداييست مفرد برای خود، توقعی هم نیست که در آن دوران جور دیگری باشی، میرسی به حدود میانسالی

و اوایل ۳۰ سالگی، تا این سن اگر پسر نرمال و پاکدامنی باشی حداقل باید یک دختر یا زن زیبا را

از نزدیک دیده باشی، با او در کنار هم حرف زده باشی، او را ابتدا آرام بوسیده باشی، لبهایش را در ادامه 

ستانده باشی، با محبت و عشق نوازشش کرده و آرام برایش لالایی خوانده باشی، اندامش را با مهربانی 

و صداقت آرام نوازش کرده و بوییده باشی و در انتهای راز و نیاز با آن زیبا روی همبستر شده 

و با تمام وجود معاشقه کرده و یکی شدن را تجربه کرده باشی، تا در انتها او و خود را به یک 

ارضا و ارگاسم کامل و خالص رسانده باشی، اینها برای نرمال ترین و بهترین حالت است، وگرنه 

احتمالا با حدود ۵ تا ۱۰ زیبا روی این مراحل را طی کرده ای و حالا در آغاز ۳۰ سالگی با فلسفه 

و ادراکی جدید و غریب از جنس مخالف و جنس زن روبرو هستی که از سويي دیگر آن دنیای صرف عاشقانه

و اهورایی ۲۰ سالگی نیست و از سوی دیگر به یک حد از پوچی عمل در عشق رسیده ای و با خود

می اندیشی پس چرا دیگر حسه جدیدی نمیایی؟ چرا دیگر یک دختر زیباروی برایت یک الهه 

شکست ناپذیر و رام نشدنی نيست؟ 

حالا دیگر میدانی که حتی زیباترین دختر تنها چند عضو محدود در اندام زنانه اش دارد که 

همان را زشت ترین دختر هم میتواند داشته باشد، هرچند تو باز زیباترین را دوست داری

انتخاب کنی و حسه تنوع طلبی ات تو را با برهان هایی گاه بچگانه و گاه فیلسوفانه تشویق 

میکند به عشقبازی با دیگری و دیگری و دیگری، و هر بار به تو نوید حسه لمسه چيزه تازه ای 

را میدهد که وجود ندارد تا جایی که روز به روز سرخورده تر از قبل تنها اداي عشقبازی، سکس و شهوت 

را در مياوري و حالا دیگر آن هم اغوشي های آسمانی بر روی ابرها تبدیل شده به کلنجارهای بدنی

با بدن دیگر در حالی که چیز تازه و هوس انگیزی بین اصطکاک خواهش اندامها جرقه نمی زند

انگار باید انجام شود و با صدای نفس نفس های گنگ پایان یابد و هر کدام دیگر فارغ از زیبایی 

و رویاهای آغازین عشق در یک سمت تخت چشمها را ببندند و با استراحتی کوتاه جان دوباره به 

اندام خسته دهند. 

حالا تو چشمها را بسته ای، خسته از اندامی که با آخرین توانت بر آن کوبیدی و بر تو کوبید، و

فکری مبهوت در اعماق ذهنت، آیا یک دختر زیبا کافیست؟

"داداشی جابر"

+      داداشی جابر  | 

فقط طبیعت...فقط...
ما را در سایت فقط طبیعت...فقط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : the-white-dream بازدید : 102 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 12:36