من آدمخوار نیستم

گاهی وقتا سالهاست که یکنفر را میشناسی

گاهی سالهاست که یکنفر یعنی تو رو ميشناسه

گاهی هیچ فرقی نمی کنه که سالهاست شما دو نفر همو ميشناسيد

حتی توی یه کنج خلوت و دور افتاده مثله اینجا

مثله جزیره کوچکی که فقط یه درخت نارگیل وسطشه

و يدونه نارگیل اون بالاست

اونوقت شما دوتا سالهاست پایین درخت مراقب هم هستین

که یک موقع اون یکی تو رو نگذاره لای اون نارگیل بالای درخت و یکجا بخوره!

سالهاست توی اون جزیره دور افتاده ،پای اون تک درخت نارگیل، ايستاديد

نه کسی هست، نه هر کدوم تنهایی می تونید به اون نارگیل برسید

اما بازهم سالهاست فقط فکر میکنید که آن یکی میخواهد شما و نارگیل را با هم بخوره

ميتونستيد سالها قبل بدون اینکه فکر کنید آن شخص مثله شما آدمخوار نیست، با هم و به کمک هم بريد بالای درخت و دوتایی کنار ساحل نارگیل را نصف کنید و بخورید و بعد همون سالها قبل از چوب اون درخت یه قایق بسازید و نجات پیدا کنید

اما حالا باز همون سالهاست که روبروی هم ايستاديد که نکنه شاید اون یکی آدمخوار باشه، اونهم با آب نارگیل

ما آدمها بخاطر خوودخواهي و منافعمون سالها در ظاهر کنار هم ميمونيم، اما در باطن سالها تنها ايستاديم و به چشم آدمخوار بهم نگاه کردیم، ما سالها از کمک بهم دریغ کردیم، فقط بخاطر چیزی که فکر میکردیم و حقیقت نداشت

اگر ته قلبمون صدایی گفت اون یه آدمخوار نیست، باورش کنیم، تا با هم انجامش بدیم و پیروز بشیم

نارگیل بالای آن درخت یک نشانه هست

و جزیره تنهایی ما این پایین یه تقدیر

نشانه زندگیت را به سمت تقدیر پرتاب کن

و از جزیره تنهایی سفر کن